۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه

پیش از آمدن فرمانروای تاریکی



تو که هستی ارباب ؟
تام صاف نشست و چشمانش در تاریکی درخشید و گفت:هان!چه؟هنوز شما اسم من را نمی دانید؟تنها جواب من همین است.بگویید شما که هستید،تنها،خودتان و بدون اسم؟ اما شما جوانید و من پیرم.پیرترینم،این چیزی است که هستم .به حرف هایم توجه کنید،دوستان من:تام قبل از رودخانه و درخت ها اینجا بود .تام اولین قطره ی باران و اولین میوه بلوط را یادش است .قبل از مردمِ بزگ،زاه درست کرد،و رسیدم مردم کوچک را دید.قبل از پادشاهان و گورها و موجودات گورپشته اینجا بود.وقتی که الف ها راهی غرب شدند،تام از قبل اینجا بود ،قبل از خم برداشتن دریاها.با تاریکی در زیر ستارگان اشنا بود ،وقتی که تاریکی ترسی نداشت_پیش از آمدن فرمانروای تاریکی از بیرون.


فرمانروای حلقه ها .جی آر آر تالکین.رضا علیزاده
جلد اول(یاران حلقه )در خانه تام بامبادیل