۱۳۹۰ شهریور ۲۲, سه‌شنبه

خرس برلبه باریک کاغذ.....(روز اول)

بین ساعتِ شش و سی دقیقه تا هفت و سی دقیقه صبح ِ فردا مورخ بیست و چهارم شهریور هزارو سیصد ونود  چند مرد متفاوت در قسمت های مختلف شهر بلند می شوند و سعی می کنند انزجار درونیشان از بیداری و کار را با "زیرلب دعا کردن"   یا زدن اب سرد به صورتشان رفع کنند تا کت و شلوارهای بنجل و بدریختشان را بپوشند و عطری _ به صلاح کار_هرچه بدبوتر به خود بزنند و روانه ساختمان قدیمی اداری دانشگاه شوند و دور یک میز بنشینند و در هفدهمین تصمیم قطعی روزشان سرنوشت مرا رقم بزنند.

و من خشته و کوفته و بی خواب سعی می کنم براورد کنم چند بسته از بار ارسالی را باید در یک کارتون جابدهم تا نه اصراف شودونه کارتون ها بد شکل شوند.

2.13دقیقه صبح ...کره زمین به طرز غریبی در مدار خودش پایدار و گردان است.

هیچ نظری موجود نیست: