خوب بودن هم نسبیه دیگه خوب که خوب نیست . همونطور که مشتقاتش هم نسبی اند مثه عالی مهربون خوشمزه گرم بزرگ بخشنده و این کوفت زهرمارایی که هر روز قورت میدیم میخوریم و به خورد همه میدیم . کلی ؟ هوم آره بزار بقل *جمع* چه چیز خوفی میشه ، نه ؟ خلاصه گذاشتن صفت بد بودن هم به همون اندازه ی خوب بودن راحت نیست واسه همین کسی که صفت بد رو به یدک میکشه به نحو احسنت بد میشه ؟ یا شاید هم اشتباه کردم این م نسبیه ... بیخیال حالا خودت خوبی ؟
صفت بد به اندازه ی صفت خوب خطرناک نیست.خوب گول زننده است و آدم را وارد ماجرایی می کند که درونش به راحتی بدون دست و پا زدن غرق می شود.فکر کن به کسی که درگیرش شدی و انقدر صفات کثیف و ناپسند برای تو دارد که بکشدت و آنقدر صفات خوب و دوست داشتنی که خلاصی نباشد ازش!...به گا می ری ...نمی ری؟
من فکر می کنم این واژه در اثر استفاده زیاد و البته بی جا مستهلک شده و اطلاعات زیادی رو منتقل نمی کنه... اما به گمان من تنها چیزی که کار با کلمه «خوب» رو دشوار می کنه اینه که در ادبیات ما گاهی می شه به ادم های بی رنگ و بو و خاصیت هم نسبتش داد... ادم هایی که نه توان بی نظیر بودن دارن نه عرضه درست و حسابی بد و رذل بودن...
خواهش می کنم جک :) درس پس می دم ;) ... اره دیدم اما خیلی خیلی وقته پیش ... از اون قسمتی که می گی تنها این دیالوگ تو ذهنم پر رنگ موند که به گوسفنده می گفت «بیهوده پروار شدی ،کمتر چریده بودی بیشتر زنده می موندی».... چی می خوای بگی جک؟
من از نوجوونیم تصمیم گرفتم تو مواقعی که نمی تونم یه چیزی رو تکمیل کنیم از خراب کردنش،از یه جور دیگه ساختنش،از گذاشتن و رفتن نترسم.و هرچه قدر امتحان کردم دیدم خیلی با چیزی فکر می کردم متفاوت در می آد!باید خوب بودن را کنار گذاشت.
۱۳ نظر:
خطرناكيش رو كاملن حس ميكنم!
دیکتاتورهای بزرگ همه اول "خوب" بودن!
خوب بودن هم نسبیه دیگه خوب که خوب نیست . همونطور که مشتقاتش هم نسبی اند مثه عالی مهربون خوشمزه گرم بزرگ بخشنده و این کوفت زهرمارایی که هر روز قورت میدیم میخوریم و به خورد همه میدیم . کلی ؟ هوم آره بزار بقل *جمع* چه چیز خوفی میشه ، نه ؟
خلاصه گذاشتن صفت بد بودن هم به همون اندازه ی خوب بودن راحت نیست واسه همین کسی که صفت بد رو به یدک میکشه به نحو احسنت بد میشه ؟ یا شاید هم اشتباه کردم این م نسبیه ...
بیخیال حالا خودت خوبی ؟
من که خوبم لیدایی!:* بوستم کردم شاد بشی.
صفت بد به اندازه ی صفت خوب خطرناک نیست.خوب گول زننده است و آدم را وارد ماجرایی می کند که درونش به راحتی بدون دست و پا زدن غرق می شود.فکر کن به کسی که درگیرش شدی و انقدر صفات کثیف و ناپسند برای تو دارد که بکشدت و آنقدر صفات خوب و دوست داشتنی که خلاصی نباشد ازش!...به گا می ری ...نمی ری؟
من فکر می کنم این واژه در اثر استفاده زیاد و البته بی جا مستهلک شده و اطلاعات زیادی رو منتقل نمی کنه...
اما به گمان من تنها چیزی که کار با کلمه «خوب» رو دشوار می کنه اینه که در ادبیات ما گاهی می شه به ادم های بی رنگ و بو و خاصیت هم نسبتش داد... ادم هایی که نه توان بی نظیر بودن دارن نه عرضه درست و حسابی بد و رذل بودن...
احسنت شیدا!پستم منتظر یه همچی توضیحی بود !احسنت
فیلم حاجی واشنگتن رو دیدی؟اونجایی که گوسفند پوست می کنه که گوشت نذری بوده تو واشنگتن؟
خواهش می کنم جک :) درس پس می دم ;) ...
اره دیدم اما خیلی خیلی وقته پیش ... از اون قسمتی که می گی تنها این دیالوگ تو ذهنم پر رنگ موند که به گوسفنده می گفت «بیهوده پروار شدی ،کمتر چریده بودی بیشتر زنده می موندی»....
چی می خوای بگی جک؟
می گه: نه عرضه خدمت داشتم نه جربزه ی خیانت !
یادت اومد؟
هی وای جک :( اره یادم اومد
دارم فکر می کنم با این حساب چقدر غم انگیزه که همه ما یه جورایی ادم های خوبی هستیم!
من از نوجوونیم تصمیم گرفتم تو مواقعی که نمی تونم یه چیزی رو تکمیل کنیم از خراب کردنش،از یه جور دیگه ساختنش،از گذاشتن و رفتن نترسم.و هرچه قدر امتحان کردم دیدم خیلی با چیزی فکر می کردم متفاوت در می آد!باید خوب بودن را کنار گذاشت.
تو جز دسته بی نظیر هایی جک ;)
لطف داری :)
ارسال یک نظر