۱۳۹۳ مرداد ۲۹, چهارشنبه

چیزی که شبیه هیچ چیز نیست.

از کی شروع شد؟ از صبح که صدای نفس کشیدن عجیب برادرم بیدارم کرد یا چیزی  قبل از آن هم وجود داشته؟ هرچه بود و شد مساله اصلی اینجاست که تشخیص هشیاری یا عدم هشیاری و تصمیمات خودآگاه و ناخودآگاهم آنچنان غیر ممکن می نماید که بهتر است هیچ گاه فکر نکنم و سعی نکنم از هم جدایشان کنم. سحرگاه روز چهارشنبه 15مرداد 1393 من 85کیلو جسد برادر قد بلندم را با نیرویی که هیچ گاه نفهمیدم از کجا آمد روی دست گرفتم و از اتاق خوابش بیرون آوردم و از پله های مارپیچی خانه پایین آمدم و کف حال گذاشتم و بدون اینکه منتظر باشم اورژانسی که مادرم خبر کرده بود برسد شروع کردم به نفس دادن چون آخرین نفس ناقصش را وقتی که از روی تخت بلندش کرده بودم کشیده بود و حالا چند لحظه ی بیش از تحمل طولانی بود که نفس نمی کشید.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

دلم خون شد.... چرا آخه؟؟؟؟

ناشناس گفت...

چرا؟چی شد؟