یه شیر همیشه یه شیره!نه بالا داره و نه پایین ....اگه ضعیف باشه ...اگه مریض باشه ....حتی اگه در حال مردن باشه بازم یه شیره .
یه شیرو می شه کشت ...می شه تو سیرک تربیتش کرد...می شه دندوناشو کشید،حتی می شه با سه میلیون ناقابل تو بازار تهران خریدو فروشش کرد، اما نمی شه شیر بودنشو ازش بگیری چون شیر زاده شده و شیر می میره و هرننه قمری که بره توی پوست شیر که شیر نمی شه !نهایتش خیلی خوب نقششو بازی کنه و خودشو جر بده می شه ننه قمر توی پوست شیر!
حتی وقتی می کشیش هم با اینکه یه جسده ،بازم جسد یه شیره . یه شیر که لرزش لبش باعث می شه خودتو خیس کنی،حتی وقتی تو قفسه ...
شیر در هر صورت شیر می مونه ...همیشه می مونه...حتی وقتی که نسل شیرا منقرض بشن...شیر شیره!
پ ن :یه عصر بهاری پارسال رفته بودم باغ وحش غم زده ی شهرمان برای نشان دادن حیوانات به خواهرزاده ام؛خلوت بود ...گرگ های همیشه عاصی،میمون های سیگاری و عقاب های غم زده .....همه چیز مثل همیشه بود.اما وقتی جلوی قفس شیرها رسیدیم اتفاقی افتاد که کمی حالم را از کرختی دراورد.مردم _عده ای تازه به دوران رسیده و درب و داغان که معلوم بود با دگنک بچه هایشان انجا امده بودند_جمع شده بودند در سمتی از قفس که شیر پیر خسته ای کنار میله ها افتاده بود و با چشمان بسته ارام نفس نفس می زد.مردی که بچه ای هم در بغلش بود با یک چوب شیر را انگولک می کرد و با لهجه ای چندش اور جملاتی مبتذل برای تحریک شیر به زبان می اورد ...که شیر ناگهان بلند شد و به سمت مرد یکسان و بدون وقفه غرید ....مرد خودش را جمع جور کرد و بعد از چند قدم عقب رفتن باز با همان لهجه و لبخند تهوع اور جملاتش را ادامه داد ...اما شاید تنها کسی که حواسش از شیر به شلوار مرد پرت شد که ارام ارام داشت رنگ عوض می کرد من بودم ....لبخندی زدم...کیفور شدم و رفتم پیش قفس میمون ها سیگار بکشم و از مصاحبت این پیرمرد های متفکر کم حرف از هر ادم زنده دیگری دراین عالم لذت ببرم!
تقدیم به همه ی شیرها ،ببرها ،نهنگ ها،اسب ها و عقابانی که در زنجیرند،در قفسند ،در سیرک نمایش می دهند و کشته می شوند.
تقدیم به دوستانی که خودشان هستند و می مانند.
تقدیم به همه ی شیرها ،ببرها ،نهنگ ها،اسب ها و عقابانی که در زنجیرند،در قفسند ،در سیرک نمایش می دهند و کشته می شوند.
تقدیم به دوستانی که خودشان هستند و می مانند.