۱۳۹۲ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

غمی در اندازه ی عنوان یک کتاب(خدایان در پشت چراغ قرمز)




غصه ها هر چقدر که بی نام تر و بی دلیل تر می شوند مهلک تر از قبل عمل می کنند .چنان عمیق و آرام در وجودت رخنه می کنند که نمی فهمی چی ، کی و کجا بهت زده که نفست بالا نمی آید و می خوای خفه شوی. دلیلی هم ندارد که اینگونه باشد ؛ به کسی هم نمی توانی توضیح دهی!

تو خیلی منطقی و شسته رفته زندگی می کنی. با اصول اقتصادی دنیا کنار آمدی و آنقدر پول (حالا از هر کجا )هست که زندگیت رد شود. بازی را برای خودت آسان کرده ای و قید همه ی روابطِ  دردسر زا ،حسودی، عشق ، فراق ودعوا را زده ای  . برای خودت مجموعه ای از تفریحات خوب، روابط یک شبه و مسافرت دست پا کرده ای و برای رویاهای آینده ات جان می کنی اما یک دفعه می بینی از درون تهی و سیاه افتاده ای  یک گوشه و مثل سگ مریض نفس نفس می زنی و چشم دوخته ای به روابط و زندگی مردم اطراف و فکر می کنی کاش درگیر عشقی نیمه تمام،رشک هایی بزرگ یا ایمانی فراگیر بودی تا بار این پوچی بزرگ و زندگی بی سروته انقدر روی مغزت فشار نیاورد.











...غرض رفتن است نه رسیدن. زندگی کلاف سردرگمی است، به هیچ جا راه نمی برد، اما نباید ایستاد. با این که می دانیم نخواهیم رسید، نباید ایستاد. وقتی هم که مردیم؛ مردیم به درک...!


نامه های صمد بهرنگی/ گردآورنده اسد بهرنگی

۱۴ نظر:

Unknown گفت...

باشه فقط بزار بیشتر شخم بزنه یا بایدکاملا منهدم شد یا باز هم منهدم شد

Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Unknown گفت...

این کس شعر های نظر حذف شد رو کی کامنت کرده؟

Unknown گفت...

انهدام که قشنگه لیدا ...گروچو مارکس یه جایی گفته :ما شانس این هستیم که چند بیلیون سلول تصمیم گرفتن با هم دیگه حرکات خاصی رو تجربه کنن.

Unknown گفت...

جک مگه اخرش همین نیست؟ از دید من انهدامی رو که بتونی پیشبینی یاکنترل کنی این حرف گروچو مارکس دیوانه که من خیلی هم دوسشداشتم یخرده خرده شیشه ریخته توش. نابود شو که همانا پوچیم همه

Unknown گفت...

اون کسشرا اشتباه من بود.با گوشی ان شدم و خیلی تخیلی پشت هم منتشر شد خیلی پووووزش

Unknown گفت...

سعی می کنم چیزهایی را فراموش کتن یا نادیده بگیرم تا بتونم تو این دنیا بیشتر تجربه کنم یا بفهمم.اونجوری اگه شانس بیارم و زود نپکم . میتونم بگم نتابج زندگیم گره گشای راه بشر می شه.و این به طر مسخره ای واسه من ارزشه

Unknown گفت...

وقتی تجربه ی زندگی بسیار بزرگتر از عمر آدمی است این جا مقام ارزش ها را سخت میکنه .حتی مفهوم این همه زندگی رو مشکل میکنه. حرفم اول هم همین بود . نابودی قشنگه وقتی که ساخته باشیم و ازش بتونیم دست بکشیم .

Unknown گفت...

احسنت

Unknown گفت...

این نوشته ت مث یه پتک سنگینه ها. بنظرم تاپ ترینشون توی نوشته های اخیرته. این نظر منه چون شاید اون قسمت از دالانای وجودیت که اینو نوشتن به دالانای کلی وجود من راه داره.

Unknown گفت...

گروچو مارکس عجب جمله سنگینی گفته.