این دومین بار است که می نشینم و پشت سرهم این شاهکار سه گانه را نگاه می کنم ،و بیشتر از گذشته به تسلط بی نقص این استاد به سینما ایمان می اورم . نیاز داشتم که ببینم ؛ و کمکم کرد و مطمئنم در زندگیم بارهای دیگری هم هست که نیاز پیدا می کنم بنشینم به دیدن این سفید،ابی و قرمز .سه فیلمی که از جنس روابط و اتفاقات دنیای نوین پل می زند به سه مفهوم بزرگ:ازادی،برابری و برادری،سه رنگ پرچم فرانسه
همراه با ژولی به تنهایی بی نقص گذشته در استخر شنای خالی از انسان می روم و با کارول به تقلاهایم می خندم و با ایرن انسان ها را کشف می کنم.....و می فهمم که چرا روزی عاشق سینما بودم و حالا دیگر نه
۹ نظر:
واقعا شاهکارن. واقعا
دیگه مثه اون وقتا فیلم نمیسازن
حیف ... :-(
شاهکار مال یه دقیقهشه!
اری
بلی...حالا دیگر نه...
انتظار داشتم کلی بنویسی راجع به سه گانه. این چند خط کافی نیست. خودت هم می دانی. توی کله ات جا گذاشتی همه ی کلمه ها را.
نوشته در موردش زیاده...بیشتر باید دیشش....در ضمن دست و دلم به نوشتن نمی رود زیاد
راستي چرا ديگه عاشق سينما نيستيم ؟ چرا اينرزو ها هيچي منو سرحال نمي آره... چرا همه چي تخميه؟خوش بگذره!
ممنانیم... و فکر می کنیم شما شدیدا به یک شانه تخم کفتر نیاز پیدا کرده اید این روزها...
دلم می خواد این سه گانه رو سر فرصت ببینم. ترتیبش چیه؟
ارسال یک نظر