۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

تکرار "شدن " در توهم "کردن"و...ادامه

با این که توی اتاقم سیگار می کشم هنوز انقدر لات نشده ام که در خانه ی پدری زیر سیگاری رسمی داشته باشم و جاعینکی های قدیمی ام را تبدیل کرده ام به زیر سیگاری! و چند وقت یک بارخالی میکنمشان  درون توالت و سیفون را می کشم !

بار اول اکثرشان در گرداب کوچک کاسه توالت می پیچند و پایین می روند ؛جز چند کبریت نیمه سوخته و ته سیگار .  بار دوم هم باز چند تایی می مانند و بار سوم و بار چهارم ، و همیشه چندتایی هستند که اصلا پایین نروند...هر چقدر هم که سیفون را بکشی روی اب می ماندد ودور خودشان می چرخند تا  مجبور شوم با دست و اکراه چندش از روی اب برشان دارم و بگذارمشان سر جای اولشان.

رنگشان بعد از یک بار خیس شدن و خشک شدن زرد می شود و می شود درمیان باقی ته سیگارها تشخیصشان داد ...می مانند برای دفعه ی بعد ...و گاهی ..دو دفعه ی بعد ...و دیروز نظرم جلب شد به ته سیگاری که برای چند ماه در جا عینکی مانده ....
مثل ما ادم ها که دوربرمان هی خالی می شود...و باز خالی می شود ...و همه می روند و به طرز مبتذلی می مانیم تا عذاب بکشیم...تا تکرار مکررات بیهودگی و" صرف بیحال" فعل کردن در  حال "شدن" باشیم!

با بغض برش داشتم و با احترام سوزاندمش...کاش کسی بود که گاهی  درین "گاه ها" بگیرتت و با احترام بسوزاندت

۵ نظر:

..... گفت...

عالی بود

سانتا گفت...

مثالی که زدی دیگر خیلی سارتری بود... دلم برای آدم زاده شدن سوخت، یک لحظه هوس کردم سنبل الطیبی چیزی بودم :)))

Unknown گفت...

سارتری؟شاید ...خیلی یه دفه اما عمیق تو ذهنم شکا گرفت...ادم بودن خوبه ....از خیلی چیزای دیگه بهتره ...اما دلم خیلی وقتا می خواد ...یه فیل ...یه نهنگ ...یا یه تبریزی پیر باشم!

ناشناس گفت...

حس کردم ممکنه گریه کنم

Unknown گفت...

ارزو!!!!!!!!!ای بابا این حرفارونداره