برهنه لم داده ام روی کاناپه ی سرخ رنگ اتاقم و سیگار می کشم،تمام دارایی ام از لباس زیر و جوراب و شلوارک دارد توی ماشین لباس شویی سطلی قدیمی ام دور خود می چرخد و مثل اژدها اربده می کشد.دومین روزیست که کلاس ها را دو در می کنم و نمی روم دانشگاه ...ادای مریض ها در اورده ام...دیگر لازم نیست خودت را بزنی به مریضی که مادرت باور کند...کافیست به خودت دروغ بگویی که انگار این بار از محدود اوقاتیست که به خودم راست گفته ام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر