۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

شانه به شانه بهیموت و کریووف




در تمام جریان های ادبی و هنری و در طول اتفاقات و تغییر مسیرها و الگو گیری های اثار ثبت شده ی ادبیات همیشه اثاری بوده اند که مانند نورونی عصبی انچنان ظریف و دقیق  از همه ابعاد دوره ی زمانی و مکانی استفاده شده درونشان به انواع و اقسام سبک ها و جریان های ادبی نقب زده اند که  تعیین سبک و سیاقشان  از دشوار به ناممکن سیر می کند.

اثاری که اگر به سبیل عقاید روزانه و کفگیر نقد های ادبی مجله های زرد کنار گذاشته نشوند یا جریان ساز و صاحب سبکی پیرو میشوند یا همیشه چون نگینی متفاوت ذهن خوانددگان قرون بعدی را درگیر می کنند.

 گرچه مرشد و مارگاریتا از زمان چاپش به بعد بیشتر از صد جزوه ، مقاله، توضیح و نقد توسط نویسندگان دیگر و منتقدان بزرگ دریافت کرد و به پیچیدگی هایش انگشت گذاشته شد اما در وهله اول و در مطالعه ساده اثریست برای "خواندن". متنی که انچنان با شخصیت های پررنگ و کار شده و طنز ظریفش زندگی خورده بورژوازی و محتاطانه ی نه تنها شوروی به ظاهر" بورژوا گریز"بلکه تمامی جوامع امروزی را به سخره می گیرد که می تواند پناهگاهی بی نهایت امن و سرزنده برای پناه اوردن باشد.

حمله ی بی رحمانه ابلیس و یارانش به بدنه ی اصلی اجتماع  گرچه در ابتدا کمی هراسناک اما ارزوی ازدل برامده ی هر خواننده ی می تواندا  باشد.مخصوصا که هر کدام از شخصیت ها و یاران ابلیس و ظاهر های دلقک مابشان  قسمتی از شخصیت سرکوب شده ی درون ماهاست.بهیموت ،گربه ی عظیم الجثه با نمکی که در تمام طول کتاب به وراجی و شوخی های با نمک می پردازد،عزازیل همراه با خشونت و ابهت دوست داشتنی اش و کریووف(رهبر کر سابق)کسی که هرکاری از دستش ساخته است!


بدون شک اگر بولگاکف (نویسنده) در پایان گرفتار همان زنجیر هایی که خودش در ابتدا جامعه بشری را برای داشتن ان ها به سخره می گیرد نمی شد و انقدر مقدس مابانه شخصیت ها را به رستگاری  و جزای اعمال نمی رساند_انطور ساده که خودش از انکار داستان یسوعای ناصری(یک ماجرای ساده اعتقادی_تاریخی) بیم می دهد_ شاید این شاهکار کم نظیر تر می شد،اما قطعا این دلیلی برای شانه به شانه نشدن با بهیموت و کریووف و شوخی های خرکیشان نیست،در این روزهای بارانی نیست!

۴ نظر:

..... گفت...

از اون نوشته هایی هست که شدید خوشم میاد
ارزش چن بار خوندن رو داره
سربلندباشی

Unknown گفت...

چی؟کتاب؟

Unknown گفت...

روزایی که این کتاب و می خوندم حسابی درگیرش شده بودم. به شدت دوستش داشتم. چقدر خوب که خوندیش. یادمه یه پست هم نوشتم راجع بهش.

Unknown گفت...

اره ...خوندن تو باعث شد بخونمش