۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

تب که کشدار شود.


مصطفی گفته بود: (امین...جک با دخترا زیاد می پره؛ می کنه یا فقط لاس خشکه می زنه؟...می ترسم نکنه!...بش بگو خوب بکنه...بکنه تا از دستش در نیامده)خیلی وقت پیش اینو گفته بود؛کی بود دقیقا؟یادم نمی اد...اما تب داشتم که اینو گفته بود...ازون به بعد دیگه تب نکردم ! اصلا سرما نخوردم که تب کنم،لابد بس که تو سرما دویدم و قدم زدم ریه هام شدن خود سرما،شایدم سیگار گرمشون نگه می داره؟

ابان داره تموم می شه ،ابان بود که تب کردم،تب خوکی،تب خوکی انفولانزای خوکی...همون موقعی که دوشب تا صبح مثل روح تو خونه می گشتم،نه مثل روح!سنگین و لخ لخ کنان؛مثل جسد.همون موقعی که مصطفی گفته بود خوب می کنه یا نه؟و حالا انقدر کرده ام که جنده شده ام،ادم که فقط از دادن جنده نمی شه،از کردنم جنده می شه...اونم جنده ی مجانی ...تازه نازتم می خره...خونشم با خودشه! تبم نداره.اوموقع که تب داشتم نمی کردم ،اما تو فکر کردن بودم،شعر می خواندم،می رفتم شعرهایی که  برایم خوانده بود و نفهمیده بودم را پیدا می کردم که بخوانم و بفهم،گرچه نمی فهمید. همان موقع که عین لاشه می افتادم تو رختخواب...زادروزم بود!امدی در خانه و برایم هدیه تولد اوردی...که بیشتر تب کنم ....و تا صبح پای تلفن حرف زدی برایم....که توی تب بمانم...و توی تب بگندم که دیگر تب نکنم اما زندگیم بشود سراسر تب و هذیان!که انقدر ک.س شعر  سرهم کنم و به خورد ملت بدهم که خوششان بیاید و برایم ابراز علاقه کنند که کیفور شوم که بایم اینجا که هستم...که جنده شوم!

نکند همش تب داشتم و هذیان می گفتم و فقط همان موقع بود که تب نداشتم؟  نیما می گفت: _ک.س نگو حاجی!خالی می بندی قد کله خودت...اخه مگه می شه یکی...سرکوه... بیافته لای یه مشت الوات!اونم با یه دختر و بعدش در بره؟یا خالی می بندی یا در نرفتی...دست کم سالم  درنرفتی....) در رفتم ...خالی هم نمی بستم اما انقدر کارم ک.س خلی بود که بیشتر شبیه چاخان بود ...یا شایدم نیما راست می گفت! شاید سالم در نرفته بودم؟شاد همان اراذل ادم فضایی بودند همان جا مخم را با پهن پر کرده بودند و ولم کرده بودند که بیایم اینجا و جنده شوم؟یا شاید دختره را جلوی من انقدر گ.اییده بودند که برای گذراندن فاجعه مغزم همه را فراموش کند!اه...مغز من را ادم فضایی ها پر کرده بودند پِهِن! اصلا کدام فاجعه؟ان دخترک اشغال که ارزشی نداشت!اگر می گ.اییدندش من هم می خندیدم....پس چرا ک.س گفتم؟

حالا هم لابد تب ادامه دارم و هذیان می گویم از کابوس هایم! پس منفی در منفی می شود مثبت؛یعنی از کابوس که هذیان بگویی واقعی می شود...یعنی ان موقع تب نداشتم و حالا تب دارم ....تب چهل درجه که انزیم ها همه بروند جکوزی و بیخیال من بشوند که کارشان را سیگار بکند که ول بشوم پایین و همه بخندند....بخندید به پدرو مادرتان!


۱۵ نظر:

نازلي گفت...

داري بيراه ميري . حداقل اگه نميدوني راه كدوم طرفه همونجا كه هستي بمون

Unknown گفت...

اثر پروانه ای می دونی چیه نازلی؟
ازون می ترسم ...وگرنه راه بازه....منم ...گرچه دست و پا شکسته اما مرد راهم

شاه رخ گفت...

من هيچ وقت به حافظه م اعتماد ندارم واس ههمين معمولا تعجب نمي كنم
مثلا اون روز احتمالا داشتم به يه خاطره دور فكر مي كردم كه يكي از اون آدماي خاطره دور زنگ زد مي تونست عجيب باشه ولي من فكر مي كنم احتمالش بيشتره كه اول اون زنگ زده بعد من فك كردم كه قبلش به اون فك مي كردم
مث همين پهن و آدم فضاييا و اينا
سلام
نمي دونم چه نظري بدم راجع به جن دگي مردونه
صاحب نظر نيستم
ضمنا آندري روبلف شاهكاره
نوستالگيا در برابرش سوسك هم نيس

Unknown گفت...

مثال اثر پروانه ای واست خوبه جک ! اما به نظرم این راه لجبازیه که پیش گرفتی. گرچه فازی که توش به شخصیتت میده و ناخودآگاه گنده ات می کنه جو خوبی داره .. اما مخربه.. مث سرطانه.. بعدا می فهمی گرفتیش.. بعدا می فهمی شیمی درمانیای پر درد و عذاب هیچ فایده ای ندارن و همه چی داره تموم میشه...

Unknown گفت...

شاهرخ:بزرگترین افتضاح برای من اینه که یه خاطره تو هاله ای از ابهام گم بشه!خاطرات خیلی برام مهمن....
حتما می بینمش

Unknown گفت...

یلدا:
بعد سرطان زا و شاید"اعتیاد اورش"که یه لذت درونی م اروم کننده می ده بزرگ کردن شخصیت من نیست!تاحدودی فراموش کردن گذشته است!

نگران نباش ...نه توی اون بعد اما تو ابعاد جدید و ادمایی جدید رابطه ای را پیش گرفتم که شاید حتی عواقب بدتری داشته باشه!

من حتی اگه خودم نخوام هم این روند قدیمی ادامه داره!

وصله ی ناجور گفت...

سر ِ راه می مونی اگه سر براه باشی داداش

وصله ی ناجور گفت...

مبادا بی شال و کلاه بزنی بیرون

وصله ی ناجور گفت...

به خورشید شک کن شاید همین فردا بمیره
خدایی لحن عنتری ما رو داری تو و این سه تا کامنت
مثل مصلح های اجتمایی حرف زدم
بدن خودم کهیر زد
پست خوبی بود

Unknown گفت...

عجب!کامنتات دیگه اخرت تناقضن با نوشته هات ...اما بازم ...ایول داش

erfan گفت...

جالب بود دوست من

وصله ی ناجور گفت...

داداش کجا آخر تناقض ان
شاید منظورمو بذ رسوندم مفهوم کامنت برای پست قبل اینه : خوب جنده ای باش
و برای اینکه خوب جنده ای باشی سعی کن سرما نخوری که بعدش تب کنی! :) بعله
در کل فدایی داری داداش
فدایی داری

Unknown گفت...

فحش ات رو بده چرا دیگه میزنی؟

ناشناس گفت...

vay khodaya...man mifahmam chi migi.yani bayad befahmam,nemidunam miduni chera ya na vali belakhare mifahmam harfet chie...vali chizi ke nemifahmam ine ke chera in hame fohsh?man balad nistam dorost harf bezanam mesle kheyli karaye dg ke balad nistam anjam bedam vali baladam bikhodi nafas bekesham.kheyli dard dare vali man mikesham,,,bi dalilo bi hadaf,are daram hamintori alaki nafas mikesham

mahboobeh گفت...

سلام بر اساس امر بانک مرکزی نرخ تورّم به بیشتر از ۲۰ درصد رسیده. این یعنی حقوق‌ها باید ۲۰ درصد بیشتر بشوند. همه میگویند بسیجیها بهترین حقوق و مزایا را دارند. ما که ندیدیم. نون برای ما هم گران شده. همه چیز برای ما هم گران شده. در یک بلاگ خواندم که ماها بهترین حقوق هارا میگیریم و نرخ تورّم به ما اثر نخواهد داشت.والله به امام قسم اگر این واقعیت داشته باشد.فقط همین را می‌خواستم بگویم.